نگاه کن!
تو را می گویم!
تو ای غیور هموطن صبور مسلکم!
دوباره بهار آمده است....ببین عبور برنده خاطرات چگونه نمک پاش زخم صورت سیلی خورده اما مصمم من و تو شده است!
تو گویی کابوس دهشتناکی بود این سال سیاه!
شب و روز از پس هم آمدند و امروزها بر دیروزها تاختند! من و تو! شانه به شانه! دست در دست! چشمانمان را دوخته بودیم بر وقاحتی که سینه سرخ گل ها را می درید و اندیشه ها را در محبس های نمور خفه می کرد!
تو گویی کابوس دهشتناکی بود این سال سیاه!
من تو واما سرباز شدیم!....سرباز وطن!او خسته بود و از نفس افتاده!.....وطن را می گویم...من و تو....ما! فرزندان کوروش کبیر!صدا شدیم در گلوی مجروحش!
ما "ما" شدیم و ایشان،"ایشان" شدند و در مقابل! بر مسند دروغین قدرت تکیه زده با چشمانی با مویرگ های منبسط از هراس زمزمه های جوان حق طلبی و نداهای آزادی...
می خواهم برایت مرثیه بخوانم،هم قطار!
این بار نه برای مویه...برای افتخار به تقویمت...
از سالی می گویم که بارها و بارها جامه سیاه بر تنمان دوختند!
از سالی می گویم که هر روزش عصری از حادثه ها بود!
سالی که خاک "ایرانمان" به اشک پاک مادران عزادار لاله ها،بر خود بالید و اراده سبز من و تو را رویانید!..
سالی که هر چه گذشت مشت من و تو را گره کرده تر از قبل بر سقف کوتاه آمال بی مقصدشان کوبید!
تو دیدی!...همه دیدیم!....همه دیدند!.... مظلومیت و معصومیتمان را که هرگز به عفونت دروغ هایشان آلوده نشد...هر آن کس که باید،دید!
می خواهم بگویم منشور سبز احقاق حقوقماتن را بسته ایم به پای هزار هزرا کبوتر سپید و پرشان داده ایم به سراسر جهان تا قلب هر مرام حق جویی برای مان بتپد....و چه شیرین دلگرمی ای که تو تنها نیستی!
همصداییت را می خواهم!تا بار دیگر حماسه ای راستین بیافرینی!
زمانش رسیده است تا برگ دیگری از تقویم جنبش را گل آذین به شهامتت کنی....
چه بسیار ننگ خون ریختن هایی که با رنگ تزویر و ریا سعی در پوشاندنشان داشتند...
وه!.....بس گمان عبثی است که سرخی خون های بی گناه ریخته شده...کمی کم رنگ شود....
خون شهدایمان امروز در رگ های من وتو جاریست!....
حکومتیان،در این سالی که گذشت جان ستاندند و خون ریختند....
من و تو اما امروز جان خواهیم بخشید و در شاه رگ حیات جریان خواهیم یافت!....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر