چند روز پیش شنیدم در حاشيه جلسه علني مجلس خبرنگاران صداوسيما به سراغ نمايندگان مخالف شجريان رفتن تا از اونها در حمايت از تصميم سازمان صدا و سيما در کنار گذاشتن ربناي شجريان مصاحبه بگيرند.
یکی از این نماینده ها گفته :صداي يک چوب خشک از صداي شجريان بهتر است!
و دیگری نیز گفته :حالت مشمئز کننده اي به من دست مي دهد وقتي صداي ربنای
او را مي شنوم...!
با شنیدن این اظهار نظرها یاد حکایتی افتادم…گویند مردی که کار و پیشه اش
خالی کردن چاه مستراح بود روزی از سرای عطر فروشان میگذشت که ناگه غش کرد
و از حال رفت…! مشک و عنبر اوردند و زیر بینی اش گرفتند که شاید بهوش اید
اما نیامد…! عاقل مردی که میگذشت گفت این مرد عمری در چاه خلا گذرانده و
عادت به بوی مشک و عنبر ندارد بروید قدری کثافت بیاورید زیر بینی اش بگیرید
تا بهوش اید…! سر چوبی را در چاه خلا فرو بردند و اوردند زیر بینی ان مرد
گرفتند و مرد چشمانش را گشود و به حال امد...!
و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه
استاد شجریان و حکایت سرای عطر فروشان…!
اشتراک در:
پستها (Atom)